فهرست مطالب
شکردخت میدانست که پدرش به سرطان خون مبتلا است. زن جوان افغان با گرفتن مدرک رادیولوژی، سنت را مورد تمسخر قرار داده بود و علائم بیماری پدر را تشخیص داده بود. او کسی نبود جز شکردخت جعفری.
متأسفانه افغانستان هیچ بیمارستانی برای درمان سرطان نداشت و نزدیکترین کمک در پاکستان بود. با گذر از کوهها و جادههای خاکی و ناامن، شکردخت به پدرش که به دلیل سرطان ضعیف شده بود کمک کرد، سختی سفر را تحمل کند و برای درمان به پاکستان رفتند.
وقتی به کلینیک رسیدند، دکتر خبر بدی داشت. او به شکردخت گفت: “بهتر است پدر را به خانه برگرداند، بردن یک مرده از مرز بسیار دشوار است. “دو هفته پس از بازگشت به کابل، پدر شکردخت جعفری درگذشت. در حالی که از درون او ویران شده بود، به پدرش قول داد که تمام تلاشش را کند، تا برای سایر بیماران سرطانی کاری انجام دهد.
این اولین سفر خطرناک شکر نبود. در ششسالگی، او و خانوادهاش از خشونتهای جنگ فرار کردند؛ اما بازهم روزگار خبر بدی برای شکردخت داشت و خواهرش در سفر ششماهه به ایران درگذشت.
شکردخت جعفری: مدرسه یا ازدواج در 14 سالگی؟
در ایران، شکردخت جعفری به مدرسه رفت اما یک سال بعد، درهای مدرسه به روی پناهندگان افغان بسته شد. وقتی او 14 ساله شد، پدرش به او گفت که باید با پسرعمویش ازدواج کند. او معتقد بود که یک دختر پناهنده که در ایران زندگی میکند، آینده چندانی ندارد. این ازدواج از مدتها قبل برنامهریزی شده بود. نام شکر دخت – دختر شیرین – توسط عمویش، پدرشوهر مورد نظرش انتخاب شده بود.
اما خوشبختانه شکردخت جعفری نقاط قوت درونی خود را کشف کرده بود: ارادهای قوی برای دستیابی به اهداف و عزمی راسخ برای دفاع از خود.
شکردخت با نوشتن نامهای به پسر عموی خود توضیح داد که برای اینکه تصمیم بگیرد با چه کسی ازدواج کند، خیلی کوچک است؛ بنابراین توانست به تحصیل خود ادامه داد و در سال 2000 لیسانس علوم رادیولوژی را با بالاترین نمرات و افتخارات در ورودی خود به دست آورد.
با پایان یافتن جنگ در سال 2003 ، شکردخت جعفری به افغانستان بازگشت تا وسایل قدیمی تشخیص تشعشع میهن خود را مدرن کند. او میگوید: “آنها هیچ MRI و سیتیاسکن نداشتند.”
او استادیار دانشگاه پزشکی کابل شد و کمک زیادی برای بهروزرسانی برنامه درسی رادیولوژی انجام داد. همچنین یک دوره آموزشی جهت آموزش کارکنان رادیولوژی بیمارستان و دانشجویان برای کار با تجهیزات و تجزیه و تحلیل دادهها تدوین کرد.
به زودی موارد زیادی از سرطان تشخیص داده شد، اما هیچ مرکز سرطانی برای درمان آنها وجود نداشت. در سال 2008 ، او یک پروژه ملی را برای ایجاد مرکز سرطانشناسی رهبری کرد. در سال 2015 تیم شکردخت جعفری آماده بود تا درها را برای درمان بیماران سرطانی باز کنند. فقط یک مشکل وجود داشت: هیچ دری وجود نداشت! شکر دخت جعفری توضیح میدهد: “به دلیل شرایط سیاسی، ساختمان ساخته نشده بود.”
اختراع مهم شکردخت جعفری برای تشخیص سرطان
در این فاصله، شکردخت با چگونه بهبود بخشیدنِ دقتِ اشعه درمانی که در نیمی از افراد سرطانی انجام میشود، دستبهگریبان بود. دستگاههای پرتودرمانی میتوانند از دقت بالایی برخوردار باشند، اما هدف قراردادن دقیق پرتو به سمت تومورها دشوار است؛ زیرا مانیتورهای امروزی فقط تابش خارج از بدن را اندازهگیری میکنند.
حتی در حالت استراحت، بدن انسان هرگز بیحرکت نیست. ریهها منبسط میشوند، معده پُر میشود و تومورها همراه آنها حرکت میکنند. برای درمانگر رادیوتراپی، مانند این است که بدون اینکه بتواند هدف را ببیند، مجبور باشد تیراندازی کند.
شکر دخت جعفری برای این مشکل راه حلی داشت: مهرههای شیشهای کوچک و ارزان را با استفاده از کاتتر در داخل بدن قرار دهید و به درمانگران اجازه دهید در سه بعد آنچه در داخل بدن بیمار اتفاق میافتد را ببینند.
ایده این اختراع از گذشته به ذهن شکردخت خطور کرده بود. او که در کودکی با مهرههای شیشهای گردنبند میساخت تا کمی پول به دست آورد؛ حال در مطالعات خود، متوجه شده بود که شیشه خواص ترموفیزیکی دارد و الکترونها را در شدتهای تعیینشده با نوردهی تشعشع آزاد میکند. آزمایشها با الیاف شیشه امیدوارکننده بود و سطح آنها اطلاعات فضایی را در مورد سطح و میزان انتشار آن امکانپذیر میکرد. او شروع به کاوش دوزیمتری – اندازهگیری دوز تابش – به طور جدی کرد.
در این دوران شکردخت جعفری در کشور خود به دلیل عدم امکانات دچار مشکل شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفت ایده خود را به صورت تجاری توسعه دهد و در انگلستان به تحصیل در مقاطع عالی بپردازد. پایاننامه دکتری وی در مورد دوزیمتری با مهرههای شیشهای توجه و کمکهای مالی را به خود جلب کرد.
استفاده از فرصت
در جولای 2015 ، او دکترای خود را در زمینه فیزیک پزشکی دریافت کرد و اولین زن افغان بود که موفق به دریافت دکترای فیزیک پزشکی شده بود. او از آن زمان تا کنون با تعداد زیادی از زنان موفق که در زمینه دکترای علوم کار میکنند، ملاقات کرده است.
شکردخت هرگز با پسر عموی خود ازدواج نکرد. اما بعدها ازدواج کرد و اکنون با داشتن دو دختر 15 و 11 ساله به همه زنان توصیه میکند زندگی متوازنی داشته باشند و برای خانواده خود وقت بگذارند.
درمان در بهترین حالت
تقریباً 7000 مایل دورتر، در سیاتل، زندگی فردی به نام کیم لاکه نشان میدهد، رویارویی مانند رؤیای شکردخت جعفری چه تفاوتی میتواند در زندگی بیماران سرطانی ایجاد کند.
کیم، 64 ساله خوش اندام و پرانرژی، بهتازگی از حرفه کتابداری بازنشسته شده بود و از شغلی در یک سازمان غیرانتفاعی غذا و کشاورزی لذت میبرد، اما وقتی دچار خستگی غیرمعمول شد، یک سری آزمایشها نشان داد سرطان مغز استخوان – مولتیپل میلوما – یک بیماری لاعلاج دارد.
او در مرکز تحقیقات فرد هاچینسون در سیاتل به دنبال درمان بود، جایی که 40 سال پیش یک تیم زن و شوهر پیشگام درمان سلولهای بنیادی برای سرطان خون بودند. او تحت پیوند و شیمیدرمانی سه بار در ماه در مرکز مراقبت از سرطان سیاتل قرار گرفت.
آسایش در شیمیدرمانی
امید به زندگی برای بیماران مبتلا به میلوم در پنج سال پس از تشخیص بیماری کیم، دو برابر شده و به 10 سال رسیده است. در پایان ماه فوریه، وی درمان ایمونوتراپی جدیدی را آغاز خواهد کرد.
اختراع شکردخت به کیم کمک کرده است که با سرطان راحتتر زندگی کند.
کیم میگوید: “من بسیار خوشحالم که زنده هستم؛ من از این فرصت استفاده میکنم، چای درست میکنم، با سگم مینشینم و روی مبل کتاب میخوانم. من هنوز وقت دارم تا به دوستان و خانوادهام بگویم که چقدر آنها را دوست دارم. البته هرگز اجازه ندارم فراموش کنم که این بیماری در من وجود دارد، اما این بخشی از زندگی روزمره من شده است و با آرامش آن را پذیرفتهام. ”
سخن پایانی
در این مقاله با زندگی یکی از زنان سختکوش و توانمند افغانستان یعنی شکردخت جعفری آشنا شدیم. او زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است، اما مانند تمام انسانهای تأثیرگذار جهان، غم بزرگ خود را به کاری بزرگ تبدیل کرده است. با اینکه خود نیز مانند پدر به سرطان مبتلا شده است؛ اما دست از تلاش برای ارتقا سطح زندگی کسانی که با بیماری سرطان رو به رو هستند، برنداشته است و همچنان به روشن شدن مسیر پر پیچ و خم درمان سرطان کمک میکند. امیدواریم راهش جاویدان و همیشه سلامت باشد.
شما چه افراد تأثیرگذار دیگری را میشناسید؟ الگوی تلاش و سختکوشی شما کیست؟
معرفی چهره های برتر فارسی زبان: کامک عبادی نابغه ایرانی که در ناسا کار میکند.
چه داستان الهام بخش و تاثیرگذاری بود.
ممنووووووووووون.
خواهش میکنم. ممنون از شما مطالعه کردید.