فهرست مطالب
در دومین دههی قرن بیستم، درست هنگامی که خوشبینی بشر به خاطر کشفیات و اختراعات مفید در انتظار خلق دنیایی زیباتر و آرام تر از گذشته بود، بروز جنگ بین المللی اول و قساوت و ویرانی و آدم کشی های مافوق تصور ملت های متمدن، چنان شوکی بر پیکره فکری و روحی هنرمندان و اهالی اندیشه وارد آورد که مکتب دادائیسم (پوچ گرایی) رواج یافت و چند سال پس از پایان جنگ «آندره برتون» شاعر و نویسنده ی فرانسوی که خود نیز از دادائیستها بود، کتابی منتشر کرد با عنوان «بیانیه سورئالیسم» که پس از نشر آن در سال ۱۹۲۴ بسیاری از دادائیستها را به طرف نظریه ی خود جلب کرد و یک سال بعد رسماً تبدیل به مکتبی هنری شد.
پیدایش و تعریف سورئالیسم
سورئالیسم — Surrealism– تشکیل شده از دو کلمهی sur به معنی روی و Real به معنی حقیقت است. این کلمه را گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر ترجمه میکنند، اما میتوان آن را واقعیت واقعی تر نیز ترجمه کرد که توصیف صحیحتر و بهتری به دست میدهد.
سورئالیسم را فرزند دادائیسم میدانند، جدی نگرفتن مرزها و چهارچوب های رسمی و قواعد پذیرفته شده توسط معتقدان به مکتب دادائیسم، در مکاتب فکری و هنری متعددی رسوخ کرد و در حالیکه خود رو به افول و تحلیل میرفت زمینه را برای تولد سورئالیسم فراهم آورد. با وجود این واقعیت که نمی توان سورئالیسم را به صورت قطعی و شفاف از دادائیسم تفکیک کرد، اما با انتشار مانیفست سورئالیسم توسط برتون نویسندهی فرانسوی سورئالیسم به شکل مشخص و مدون معرفی شد و بنیادهای فکری خود را در جامعهی هنری فرانسه و سپس سراسر دنیا تثبیت نمود.
آندره برتون، در سالهای جنگ با عنوان پزشک امراض روانی در یک بیمارستان ارتشی خدمت کرده بود و به دلیل حرفه ی درمانگریاش، با نظریات روانشناس اتریشی، فروید آشنا شده بود. زیگموند فروید، نظریات بدیع خود را در زمینه های شناخت ناخودآگاه انسان، رویاها و سرکوب و واپس زدگی روانی انسان در حوزه روانکاوی علمی منتشر نموده بود و برای جهانی سرخورده از ویرانی ها و کشتارهای انسان اهل منطق و استدلال پیامهای بسیار داشت. آندره برتون پس از پایان جنگ نظریات فروید را به دقت مطالعه نمود و به این نتیجه رسید که در ساحت هنر و خلق اندیشهی هنری میتوان به ناخودآگاه انسان رجوع نمود و به افکار گذرا و ناگهانی که از ذهن یک هنرمند تراوش میکند، اعتبار هنری بخشید.
زیگموندفروید و سورئالیسم
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، تأثیر بسزایی در توسعه سوررئالیسم به عنوان یک جنبش هنری داشت.اگرچه او مستقیماً در هنر دخالت نداشت ، نظریه های او در مورد ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا و نمادگرایی عمیقاً با هنرمندان سورئالیست طنین انداز شد و اساساً رویکرد آنها را شکل داد.
کاوش فروید از ذهن ناخودآگاه در هنر سوررئالیستی نقش اساسی داشت. هنرمندان مجذوب این مفهوم او شدند که ناخودآگاه مخزنی از احساسات، افکار و خاطرات فراتر از آگاهی آگاهانه است. این ایده آنها را برانگیخت تا به صورت بصری، این اعماق پنهان در کار خود را کشف کنند.
تحلیل رویا، سنگ بنای نظریه روانکاوی فروید، همچنین تأثیر زیادی بر سوررئالیسم گذاشت. فروید معتقد بود که رویاها می توانند امیال و افکار ناخودآگاه را آشکار کنند. سوررئالیست ها به دنبال تجلی دنیای رویا در هنر خود بودند و صحنه های عجیب و غریب و غیرمنطقی را که یادآور رویاها بود خلق می کردند تا تفکر عقلانی را دور بزنند و کارکردهای روان درونی را به تصویر بکشند.
تکنیک اتوماتیسم در سوررئالیسم، با الهام از تداعی آزاد فرویدی، یکی دیگر از نتایج مستقیم این تأثیر بود. این روش که شامل خلق هنر بدون فکر یا برنامه ریزی آگاهانه بود، برای بیان ضمیر ناخودآگاه، ترسیم موازی با تکنیک های روانکاوی فروید بود.
تحلیل فروید از نمادگرایی در رویاها منجر به استفاده از نمادها و تصاویر شخصی در هنر سوررئالیستی شد. هنرمندان از نمادهایی استفاده می کردند که معتقد بودند بازنمایی مستقیم روان هنرمند است، که بازتاب تاکید فروید بر زبان نمادین ناخودآگاه است.
آندره برتون، بنیانگذار جنبش سوررئالیستی، به ویژه تحت تأثیر فروید بود. برتون که سابقه ای در پزشکی و روانپزشکی داشت،بر نوشته های فروید به خوبی تسلط داشت. مانیفست سوررئالیستی او در سال 1924، که شالوده جنبش را پی ریزی کرد، به شدت تحت تأثیر ایدههای فرویدی بود که از بیان هنری ضمیر ناخودآگاه دفاع می کرد.
با وجود تأثیر عمیق نظریه هایش بر سوررئالیسم، خود فروید از جنبش فاصله گرفت. او نسبت به کاربرد سوررئالیستها از نظریههایش در هنر بدبین بود و خود را هنرمند یا نظریهپرداز زیباییشناسی نمیدانست. با این وجود، ایدههای او زیربنای فکری سوررئالیستها در مورد رویا در هنر را فراهم کرد و اثری پاکنشدنی بر جنبش گذاشت.
عبور از مرزهای پذیرفتهشده باور و فرهنگ عامه
سورئالیستها به این باور رسیدند که رویاها و ناخودآگاه ذهن میتواند دریچهای به خود واقعیتر و عریانتر انسان بگشاید. انسانی که توسط زنجیرهای کهنه و سنگین عقل و منطق اسیر شده و گاهی در عالم خواب و یا اندیشهی خارج از منطق تحمیل شده، به پرواز درمیآید، رویا میبافد و در ناخودآگاه خود جهانی از تصویرها و کلمات خلق میکند که قواعد مرسوم و سخت عالم ماده را ندارد و حتی شاید در نگاه اول عجیب و نامعقول به نظر برسد. توجه به رویاها و احساسات لحظهای، عبور از مرزهای پذیرفتهشدهی باور و فرهنگ عامه، شگفتی آفرینی، حذف نکردن و پنهان نکردن احساسات، شکستن مرزهای ممکن و ناممکن از ویژگی های برجستهی مکتب سورئالیسم است.
هنرمندان و متفکران پیرو این مکتب، چون خوان میرو، سالوادور دالی، پابلو پیکاسو، به دنبال کشف ذهن ناخودآگاه به عنوان شیوه ای برای خلق هنر و آزاد کردن اندیشه ی محصور هنرمند بودند. نتیجه ی این روش خلق آثار هنری، منجر به خلق آثاری شد که ظاهری رویایی و گاه به شدت بیمنطق و غیرمعمول داشتند. حتی روش خلق آثار هنری نیز توسط سورئالیستها تغییر کرد و خود را مجاز دیدند با ابزار متفاوت و روشهای هرگز تجربه نشده به خلق اثر هنری بپردازند.
هستهی اصلی و درونی سورئالیسم بر به تصویر کشیدن عمیق ترین افکاری که در عرصهی ناخودآگاه پدیدار میشوند قرار دارد. این فرآیند فکری برای خلق هنر، حرکت غیرارادی هنری نامیده میشود.
مکتب سورئالیسم توجه ویژهای به قوای روحی و درونی انسان دارد. سورئالیستها میکوشند با کمک این نیروها شرایط نابسامان زندگی آدمی را بهبود بخشند و یا حتی ارتقاء دهند. به عقیدهی آنها اگر نیروهای پنهان روح انسان آزاد و آشکار گردد، دست یابی به یک زندگی بهتر دور از انتظار نخواهد بود. حوادث خونین و غم انگیز جهان آنها را به این نتیجه رساند که زندگی بر مبنای عقل و منطق ناکارآمد است.
هنرمندان سورئالیست، از ضمیر ناخودآگاه به مثابهی ابزاری برای گشودن تخیل قفل شده و فراموش شدهی بشر استفاده می کنند. آنان نه تنها بر خلاف جریان عقل گرایی و واقع بینی حرکت کردند، بلکه عقل گرایی را به دلیل محدود ساختن تخیل محکوم نموده و قابل بازبینی دانستند.
آندره برتون، پدر مکتب سورئالیسم، این سبک را حالت خودکار روانی تعریف کرده که به کمک آن انسان می تواند حالات روانی خود را به صورت شفاهی و در قالب کلمات و یا هر صورت دیگری عرضه نماید، به این ترتیب هنرمند از حیطه ی معمول و محدود عقل گرایی و استدلال عبور کرده و قدم به عرصهی ناخودآگاه گذارده و دسترسی به منابع گستردهی درونی و پنهان روح و روان خویش مییابد.
مصاحبه سالوادوردالی
مصاحبهکننده در یک مصاحبهای گیرا با سالوادور دالی( نقاش مشهور سورئالیست) به جنبههای مختلف زندگی و هنر او با احساسات خاص او میپردازد
دالی با بحث در مورد سبیل معروف خود شروع می کند و روش بازیگوشانه خود برای استایل دادن به آن با استفاده از باقی مانده های طبیعی شام خود را توصیف می کند. او با طنز به شل شدن سبیل ها در شب و احیای صبحگاهی آن اشاره میکند و عادات آرایشی عجیب و غریب خود را برجسته میکند.
او سپس در مورد پروژه فعلی خود صحبت می کند: پرتره ای از لارنس اولیویه، که او به شیوه ای خودجوش و غیرقابل پیش بینی روی آن کار کرده است. دالی بر فلسفه هنری خود برای خلق آثار یکپارچه و سورئال و دوری از موضوعات سنتی تأکید می کند
در ادامه، دالی با اظهار مشاهده مالیخولیایی فراگیر در نقاشی های مدرن، به ویژه در میان هنرمندان جوان بریتانیایی دیدگاه های خود را در مورد هنر معاصر بیان می کند. او این موضوع را با دیدگاه خود که تحت تأثیر فیزیک هسته ای و سرشار از حیات و انرژی ریتمیک است توصیف و مقایسه می کند
دالی خود را تنها بازمانده جنبش سوررئالیستی اصلی میداند، جنبشی که معتقد است آکادمیک شده و حیات خود را از دست داده است. او به تغییر علایق خود از روانکاوی به آنچه که «عرفان هستهای» مینامد، اشاره میکند که عشق او به سوررئالیسم را با هیجان علم هستهای ترکیب میکند
به طور کلی، این مصاحبه تصویری از دالی را به عنوان هنرمندی ترسیم می کند که به طور مداوم در حال تکامل است و رویکرد منحصر به فرد و سورئالیستی خود را حفظ می کند و در عین حال شگفتی های دوران علمی مدرن را در بر می گیرد
توصیف مکتب سورئالیسم در یک جمله
سورئالیسم مکتبی است که به دنبال کشف ذهن ناخودآگاه انسان به عنوان روشی برای خلق اثر هنری میگردد و بنای این مکتب بر اصالت خیال، رویا و تداعی آزاد و تصورات ضمیر ناخودآگاه است.
سورئالیسم در ایران
نخستین کسی که نقاشی فراواقع گرایی را به سبک های هنری ایران وارد کرد، امین الله رضایی بود که معروف ترین آثار او را می توان در نشریات کانون نویسندگان ایران مشاهده نمود. رضایی پدر نقاشی سورئال در ایران قلمداد می شود.
همچنین هوشنگ ایرانی نخستین شاعری است که این سبک ادبی را به صورت یک سبک آوانگارد در شعر معاصر ایران مطرح کرد. سبک شعر او با الهام از نام یکی از اشعارش که جیغ بنفش نام داشت، توسط منتقدان و مخالفان سبک جیغ بنفش نامیده شد. پس از هوشنگ ایرانی، سهراب سپهری، احمدرضا احمدی و بیژن الهی در اشعارشان رگه هایی از سبک سورئالیسم را تاباندند.
در پایان باید یادآور شد که سورئالیسم را باید بیش از یک مکتب هنری و در حقیقت یک جنبش انقلابی هنری دانست که بر خلاف اغلب مکاتب که از طریق موضوعات بصری، انتخاب رنگها یا تکنیک توصیف می شود، تعریف هنر سورئالیسم کمی پیچیدهتر و دشوارتر است و هنرمند در طی مدت زمان و با پرداختن هنری به عمق معنا و فلسفهی وجودی آن دست مییابد.
سورئالیسم در نقاشی، عکاسی، ادبیات و سینما و حتی معماری و مجسمه سازی وارد شده و در سینما هنرمندانی چون هیچکاک به این سبک نظر داشتهاند. لوئیس بونوئل کارگردانی بوده که دو فیلم با نام های سگ آندلسی و عمرطلایی در چهارچوب این سبک ساخته است. مایکل ریچاردسون در کتاب خود سورئالیسم و سینما (۲۰۰۶) می گوید : سورئالیسم سبکی است که در مورد عزیمت با ما صحبت می کند تا رسیدن. یعنی همیشه به دنبال راههایی است برای خروج از آنچه هست می گردد، تا یافتن آنچه که هست!
در نهایت شما را به دیدن آثار مهم نقاشی به سبک سورئالیسم دعوت میکنیم .
منبع: تاریخ هنر مدرن