فهرست مطالب
بر سر در خانقاه ساده و بی تکلف عارف کامل، شیخ ابوالحسن خرقانی نگاشته بودند؛
هرکه در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید
چه، آنکه به درگاه باری تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.
زندگینامه شیخ ابوالحسن خرقانی
ابوالحسن علی بن احمد بن جعفر خرقانی، یک عارف و صوفی معروف در قرن چهارم و پنجم است. او در روستای خرقان، نزدیک به بسطام، متولد شد. تاریخ تولد وی حدوداً در سال ۳۵۲ یا ۳۵۱ است. در برخی منابع، نام پدرش به عنوان جعفر آمده است، که شاید نشانه ای از نسبت دادن شخص به نیای پدری باشد. آرامگاه شیخابوالحسن خرقانی که برای اهل سنت بویژه مردم استان گلستان مکانی زیارتی و بسیار قابل احترام است واقع در استان سمنان،شهر شاهرود در قلعه نوخرقان میباشد.
این جملات و آن خانقاه، مربوط به قرن دهم میلادی است، در حدود هزار سال قبل، که جهان در اعماق تعصبهای خشن مذهبی و نژادی غوطه میخورد و سراسر ربع مسکون آکنده بود از چشم درآوردن و کله مناره ساختن و قتل عام کردنها.
اما این جملات ناب شیخ ابوالحسن خرقانی ، در آن روزگار تاریک چون نوری تابیده از دل حقیقت، اشاره به آن دارد که هر انسان فارغ از رنگ پوست و نژاد و کیش و آیین، مخلوقی است که در نظر خداوند عزیز و هدفمند است و تنها و تنها به حجت انسان بودن، خلق شدن و ورود به عالم خاک، شایسته احترام.
و چه شایسته مینماید اگر این جملات بر سر در سازمان ملل نقش گردد تا برای نمایندگان ملتها یادآوری این حقیقت باشد که آدمیان، اعم از شهروندان ممالک فقیر و ستم دیده و کمبرخوردار، تا مردمان ساکن قلمرو ابرقدرتهای جهان، شایستهی حرمت دیدن، در برابرشان صبوری نمودن و همراهی کردن هستند. چرا که تکتک این هشت میلیارد نفر، به اعتبار خالق شان دارای عزت و اهمیت ذاتیاند.
کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی
ارتباط معنوی بین افراد و استمرار روح و هویت پنهان موضوعی است که در آثار نویسندگان و عارفان بسیاری بررسی شده است. این ارتباطات نشان دهنده بقای روح و انتقال معنویت پنهان از دیدگاه بشر، واقعی است. به عنوان مثال، در آثار شیخ ابوسعید ابوالخیر، ابوعلی سینا و ناصر خسرو قبادیانی، که با شیخ ابوالحسن خرقانی در ارتباط بودند، این ارتباط معنوی وجود دارد. همچنین، در آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری نیز به این موضوع پرداخته شده است و او درباره استمرار روح و ارتباط معنوی مینویسد. این نشان میدهد که ارتباطات معنوی بین انسانها نقش مهمی در بقای روح و استمرار آن دارد .
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری عارف بزرگ قرن ششم و هفتم هجری در این باره می نویسد:
نقل است که شیخ بایزید هر سال یک نوبت به زیارت دهستان شدی چون بر خرقان گذر کردی باستادی و نفس برکشیدی، مریدان از وی سؤال کردند که شیخا ما هیچ نمی شنویم، گفت: آری که از این دیه دزدان بوی مردی می شنوم، مردی بود نام او علی و کنیت او ابوالحسن به درجه از من پیش بود، بار عیال کشد و کشت کند و درخت نشاند
درباره توجه و ارتباط متقابل بین شیخ ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی و همچنین از تربتش مدد خواستن، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری می نویسد:
نقل است که شیخ ابوالحسن در ابتدا دوازده سال در خرقان نماز به جماعت کردی و روی به خاک بایزید نهادی و به بسطام آمدی و 3 فرسنگ باستادی و گفتی بار خدایا از آن خلعت که بایزید را داده ای ابوالحسن را بویی ده و آنگاه بازگشتی. وقت صبح را به خرقان بازآمدی و نماز بامداد به جماعت در خرقان دریافتی. نقل است که وقتی دزدی بسر بازی شده بود تا پی او نتوانند دیدن و نتوانند برد. شیخ گفته بود: من در طلب این حدیث کم از دزدی نتوانم بود. تا بعد از آن از خاک بایزید بسرباز می شده بود و پشت بر خاک او نمی کرد تا بعد از دوازده سال از تربت آواز آمد که: ای ابوالحسن گاه آن آمد که بنشینی. شیخ گفت: ای بایزید همی همتی بازدار که مردی امی هستم و از شریعت چیزی نمی دانم و قرآن نیاموخته ام آوازی آمد: ای ابوالحسن آنچه مرا داده اند از برکات تو بود. شیخ گفت: تو به صد و سی و اند سال پیش از من بودی. گفت: بلی ولیکن چون به خرقان گذر کردمی نوری دیدمی که از خرقان به آسمان برمی شدی و سی سال بود تا به خداوند به حاجتی درمانده بودم بسرم ندا کردند که: ای بایزید به حرمت آن نور را به شفیع آر تا حاجت برآید گفتم: خداوندا آن نور کیست؟ هاتفی آواز داد که آن نور بنده خاص است و او را ابوالحسن گویند. آن نور را شفیع آر تا حاجت تو برآید شیخ گفت چون به خرقان رسیدم بیست و چهارم روز جمله قرآن یباموختم و به روایتی دیگر است که بایزید گفت: فاتحه آغاز کن چون به خرقان رسیدم قرآن ختم کردم. گویند شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود: « هر کس که درین سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد.»..
شاگرد شیخ ابوالحسن خرقانی
به هر حال، شیخ ابوالحسن خرقانی یکی از معدود عارفانی است که بتوانند اهمیت وجود عشق در زندگی انسان را به طور کامل بیان کنند و میدانستند که خدمت به انسانیت، هدف اصلی حیاتشان است. خواجه عبدالله انصاری، پیر هرات، یکی از بزرگترین عارفان قرن پنجم هجری بود و به عنوان یکی از شاگردان و مریدان وی، نامی پرآوازه در بحثها و مناجاتهای زیبا و دلنشین عرفانی بود. وی برای سالها در خرقان زندگی کرده و از برکات و کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی در خانقاه خرقان بهره برد و در مسیر کمالات روحی به مراتب بالاتر رسیده است. وی خودش میگوید:
«مشایخ من در حدیث و علم و شریعت بسیارند. اما پیر من در تصوف و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی است و اگر او را ندیدمی کجا حقیقت دانستمی. »
در مجموعه کامل نورالعلوم و تذکره الاولیا و کتاب های دیگری که شرح احوال عارفان را میدهند، داستان ارادت خواجه عبدالله انصاری به شیخ ابوالحسن خرقانی به تفصیل آمده است. خواجه عبدالله انصاری در مناجات و مقالات خود درباره تجربههای خود از کرامات و برکات شیخ ابوالحسن خرقانی بیان میکند که به او فیض و معنویت بخشیده است. این ارتباط روحانی بین آن دو در پیشرفت معنوی و رسیدن به کمال معنوی او تأثیرگذار بوده است.
او میگوید:
عبدالله مردی بود بیابانی، می رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمه آب زندگانی چندان خورد که از خود گشت فانی که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی. اگر چیزی می دانی من گنجی بودم نهانی، کلید او شیخ ابوالحسن خرقانی
بسیار عالی وآموزنده