تاریخ ایران – «فصل هفتم»: «درخشش تمدن پارسی، پیدایش ساسانیان»

پیدایش ساسانیان

ساسان، موبدی بود که در سرزمین پارس (نزدیک شیراز کنونی) زندگی می کرد و پاسداری از آتش مقدس معبد ناهید بر عهده او بود. ساسان به اعتبار شغل روحانی اش به خواستگاری «رام بهشت» دختر یک شاه پارسی رفت و پس از ازدواج با او، نام و آوازه‌ای یافت، چنانکه پسر ساسان و رام بهشت، که پاپک نام داشت، به حکومت ناحیه ای مجاور دریاچه ی بختگان منصوب شد. چندی بعد پسر پاپک، اردشیر، که جوانی جنگجو و فرمانده قلعه داراب بود، با همکاری مردان قبیله پارس ادعای شاهی کرد و به جنگ با اردوان پرداخت.

اردشیر پس از مرگ ناگهانی شاپور در سال ۲۱۲ میلادی خود را شاه نامید و به مناسبت نام پدربزرگش ساسان، خاندان خود را ساسانی نامید. اولین ایالتی که پس از پارس به چنگ اردشیر افتاد، کرمان بود. بنابراین تا مدتها کرمان را (به اردشیر) می نامیدند که امروزه هم شهری در کرمان با نام بردشیر (بردسیر) وجود دارد. اردشیر با سرعت تمام جنوب ایران و عمان را تصرف نمود و با تصرف تیسفون در سال ۲۲۴ میلادی رسماً به حاکمیت اشکانیان پایان داده و تمامی ایران را به زیر پرچم خاندان ساسانی درآورد. مهمترین اقدامات هفده سال پادشاهی اردشیر به این شرح است:

  • ایجاد مرکزیت سیاسی نیرومند در پایتخت و تبدیل شاهان محلی به نجبای درباری.
  • جمع آوری فصول پراکنده ی اوستا و انتشار یک کتاب مقدس تجمیع شده.
  • رسمی شدن آیین زرتشت در سراسر ایران و واگذاری اختیارات شرعی به روحانیون.
  • تقسیم اهالی مملکت به طبقات مختلف و درجه بندی کارکنان دولتی.
  • زنده کردن لشکر جاویدان داریوش هخامنشی.
  • تخفیف در مجازات ها و ممنوعیت قطع دست مجرمین.

از خوشبختی ایرانیان بود که پس از اردشیر هم پادشاهی قوی و با اراده بر تخت نشست و سلسله ی ساسانی را تثبیت نمود. شاپور اول، در سال ۲۴۱ بر تخت نشست و به سرعت شورش ارمنستان را خاموش نموده و در رأس سپاهی گران رو به شهر مستحکم (حران) در ساحل فرات آورد. دژها و دیوارهای رفیع شهر همه مهاجمین را وادار به قبول شکست نموده بود و افسران شاپور با ناامیدی به دژ بسیار محکم پیش رو می نگریستند ولی جرأت نداشتند شاه را از ادامه ی محاصره منصرف سازند. در چهارمین هفته، حادثه ای شگفت انگیز رخ داد. ندیمه ای موفق شد به خیمه ی شاهنشاه وارد شده و نامه ای محرمانه به او تحویل دهد. نامه توسط دختر شاه حران تحریر شده بود، شاهزاده خانم نوشته بود؛ من از فراز دیوارهای شهر تو را دیدم و از عشق تو نزدیک است مبتلا به جنون شوم، اگر حاضر به زناشویی با من هستی، این شهر را به توسط راههایی که می دانم به تو تسلیم می نمایم.

شاپور جواب مثبت داد و سه روز بعد،در سحرگاهی نیمه تاریک یکی از دروازه ها گشوده شد. لشکر ساسانی با چنان سرعتی وارد شهر شد که در کمتر از چند ساعت شهر و پادگان نیرومندش تسلیم گردید. به این ترتیب، شاپور در ابتدای سلطنت به کمک زیبایی ظاهری و اندامش موفق شد مهمترین پیروزی نظامی اش را به چنگ آورد.

پیشروی ایران به سوی سوریه و انطاکیه، سبب شعله ور شدن جنگ میان ایران و روم گردید. والرین، امپراطور روم شخصاً همراه با لژیون های برگزیده حرکت نموده و انطاکیه را آزاد نمود اما دچار محاصره ی ارتش ایران شد و پس از شش روز جنگ بی امان، به اسارت درآمد. اسارت امپراطور روم، در جهان آن روز چنان اثری کرد که انعکاسش تا دورترین ممالک جهان رفت و نام شاهنشاهی ساسانی را به شدت بلندمرتبه نمود. هزاران اسیر رومی به ایران منتقل شدند و به فرمان شاه سد بزرگی بر رودخانه ی کارون احداث نمودند. قدرت و ثروت ایران بر اثر عهدنامه ی صلح با روم و تجارت با اروپا به سرعت افزایش پیدا کرد و تا قرن‌ها حاکمیت سیاسی ایران بر غرب آسیا مسجل شد. شاپور پادشاهی شکیل، جنگاور و غیور بود که نام ایران را در جهان بلند آوازه ساخت و عاقبت در سال ۲۷۱ م. وفات نمود. پسرش هرمز، که مانند پدر دلاور و جنگجو بود به سلطنت رسید، اما متأسفانه یک سال بعد مبتلا به بیماری شد و از دنیا رفت.  با مرگ هرمز، برادرش بهرام بر تخت نشست که شاهی بی درایت بود و چهار سال پادشاهی کرد. پسرش موسوم به بهرام دوم جای پدر را گرفت و درباریان خیلی زود دانستند این شاه بویی از رحم و شفقت نبرده، پس توطئه برای سرنگونی اش آغاز شد. اما موبدی عارف مسلک و دانا توانست با جلسات گفتگو دل شاه را نرم کند و با نصیحت او را به سوی تعادل اخلاقی راهنمایی نماید. در حکومت وی، امپراطور روم موسوم به کاروس، با صد و بیست هزار سرباز و تجهیزات بسیار شروع به پیشروی در خاک ایران کرد و طی نامه ای به دربار نوشت:«باید شاه ایران مطیع من شود، وگرنه ایران را چنان از درخت تهی خواهم کرد که شبیه به سر طاس من گردد.» کاروس با قدرتی فوق تصور تا تیسفون پیش رفت و حتی همراه با لژیون زره پوش رومی قدم به پایتخت ایران گذاشت. به نظر می آمد همه چیز پایان یافته و امپراطوری ایران زیر سم اسبان رومی لگدمال خواهد شد. اما خدای نگهبان ایران دست به کار شد و ابرهای سیاه آسمان پایتخت را پوشاند و رعد و برقی مهیب مانند شمشیری آتشین در آسمان پیدا شد و صدای رعد ابرشهر پارسی را لرزاند. شگفت آنکه افسران محافظ امپراطور روم دانستند رعد اربابشان را کشته. در میان سربازان وحشت پدید آمد و سر به شورش برداشتند و گفتند مرگ امپراطور کاروس، نشانه ی خشم خداوند است. پس جسد کاروس را برداشته و از ایرانشهر عقب نشستند.

نیم قرن بعد، پس از پادشاهی نرسی، بهرام سوم، هرمز دوم و آذرنرسی اشراف ساسانی طی کودتایی پادشاه را دستگیر و اعدام نمودند، چراکه این شاه در ظلم و خشونت بی همتای روزگار بود. از طرفی هیچ شاهزاده ای وجود نداشت که به شاهی انتخاب کنند.پس همسر هرمز دوم، پادشاه دادگستر پیشین را به کاخ آورده و از موبدی که بر علوم غیبی آگاه بود خواستند بگوید طفلی که در شکم شهبانو است، دختر است یا پسر. موبد یک شب به مراقبه نشست و روز بعد اعلام نمود؛ جنین پسر است.

 

درباریان و اشراف ساسانی طی مراسم با شکوهی تاج کیان را بر شکم شهبانو نهادند و همگی رو به شاهی که هنوز در شکم مادر بود تعظیم نمودند و سوگند وفاداری یاد کردند. سپس تاج را در خوابگاه ملکه آویختند و یک ماه بعد که شاه متولد شد، او را شاپور دوم نام نهادند. شاهی که هفتاد سال سلطنت کرد و چنان قدرت و تدبیری نشان داد که منابع قدیم از او با نام شاپور بزرگ یاد کرده اند. در آن سالها به دلیل کودک بودن شاه، اعراب حملات بی رحمانه ای علیه ایران آغاز نموده بودند و تمام صفحات جنوب ایران صحنه ی قتل و غارت اعراب بود. هزاران زن و مرد و کودک در این غارت‌ها به اسارت درآمده و توسط کشتی های عربی به بازارهای برده فروشی منتقل و فروخته می شدند. اما چون شاپور به شانزده سالگی رسید، دستور تجدید سازمان نیروی دریایی را داد و با سه حمله ی پیاپی در دوسال تمامی سواحل خلیج فارس را از اعراب راهزن پاک نمود و آنان را تا اعماق بیابان‌های شبه جزیره متواری ساخت. در زمان او، کنستانتین امپراطور روم به مسیحیت گروید و جنگهای ایران و روم جنبه ی مذهبی به خود گرفت.پس از او شاهانی با نام

  • اردشیر دوم
  • شاپور سوم
  • بهرام چهارم
  • یزدگرد اول(مشهور به یزدگرد گناهکار)
  • بهرام پنجم(بهرام گور)
  • یزدگرد دوم
  • هرمزسوم
  • پیروز اول
  • بلاش
  • قباد یکم
  • خسرو اول (انوشیروان عادل)
  • هرمز چهارم
  • خسرو دوم (خسرو پرویز)
  • قباد دوم
  • اردشیر سوم
  • یزدگرد سوم

به سلطنت رسیدند و خاندان ساسانی موفق شدند چهارصدسال بر بزرگترین شاهنشاهی شرق فرمان برانند.

 

تمدن ایران در عصر ساسانی:

ایرانیان در این عصر به چهار طبقه ی اصلی تقسیم شدند؛

  • اول : روحانیون
  • دوم: جنگاوران (آرتشتاران)
  • سوم : کارکنان دولتی(دبیران)
  • چهارم : زارعین و کسبه.

تشکیلات اداری دقیق و منظمی مملکت پهناور ساسانی را به بیست و شش بخش تقسیم نموده بود و مالیات دولتی در عصر خسروپرویز به ۲۴۰ میلیون درهم بالغ می شد. در عیدهای ملی، مانند نوروز و مهرگان هدایایی به قضات و مردم برجسته ی هر منطقه تقدیم می شد. سکه ها از طلا، نقره و مس ضرب می شد و بر بسیاری از سکه ها تصویر ملکه نیز نقش می گردید. مذهب رسمی کشور زرتشتی بود، اما آثار مهرپرستی همچنان در ایرانیان باقی مانده بود و جمعیتی از یهودیان و مسیحیان در ایران می زیستند. در شرق کشور(افغانستان) مذهب بودا پیروانی داشت و در کل امپراطوری ساسانی با افکار و عقاید مذهبی گوناگونی ممزوج شده بود. خط رسمی کشور پهلوی بوده و از تاریخ اوستایی برای ثبت گاهنامه استفاده می نموده اند. از آن عصر شش کتیبه و ده بنا به دوران حاضر رسیده و نشان می دهد معماری و حجاری در آن دوران بسیار پیشرفته و تحت تاثیر هنر و معماری شرق و غرب عالم بوده.

اهمیت این سلسله آریان برای تمدن بشر:

ساسانیان علاوه بر بازآفرینی شکوه و عظمت عصر هخامنشی برای ایرانیان، محیط مناسبی برای رشد افکار و دانش و پیشرفت های علمی فراهم نمودند که منجر به کامل تر شدن انواع هنرها، صنایع و تشکیلات علمی و اداری گردید.

در فصل بعد چرایی سقوط این سلسله را تشریح خواهیم نمود.

پایان فصل هشتم

منبع: تاریخ تمدن ایران نگارش حسن پیرنیا(مشیرالدوله)

حتما بخوانید:  تاریخ ایران «قسمت هفتم»: تاج و تخت ایران، در دستان سلسله اشکانیان
این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید
نظر خود را بنویسید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها