مکتب هنری امپرسیونیسم: مرزهایی که ما می‌بینیم واقعی هستند؟!

دریافت گری یا امپرسیونیسم، به فرانسوی (impressionnisme) جنبش هنری مهمی است که در اواسط قرن نوزدهم توسط گروهی از نقاشان آزاداندیش و نوآور آغاز شد. در این شیوه نقاشی، هنرمند با ضربات پی در پی قلمو و به کار بردن لخته رنگ های تجزیه شده و تابناک که ارتعاش تشعشعات نور خورشید را در ذهن تداعی می کند، دریافت و برداشت مستقیم خود را از دیده های زودگذر، به شکلی رویاگونه به تصویر می کشد. در روش دریافتگری ، اصول مکتبی قدیم که عبارتند از طراحی دقیق، سایه روشن کار، ژرفانمایی فنی و ترکیب بندی متعادل و معماری گونه رعایت نمی شود.

در این سبک نقاش از ضربات شکسته و کوتاه قلموی آغشته به رنگهای خالص و نامخلوط به جای ترکیب‌های ظریف رنگ ها استفاده می کنند. مثلاً به جای ترکیب رنگهای آبی و زرد برای تولید رنگ سبز آنها دو رنگ آبی و زرد را به صورت مخلوط نشده بر روی بوم قرار می دهند، تا رنگها «حس» رنگ سبز را در چشم و احساس بیننده پدید آورند. این نقاشان، در ترسیم صحنه هایی از زندگی مدرن، به جای پرداختن وسواس گونه به جزئیات، تلاش می کنند تاثیرات کلی را واضح تر نشان دهند.

تولد سبک امپرسیونیسم

اولین بارقه های پدید آمدن این روش را صاحب نظران تاریخ هنر در نقاشی های یک نقاش فرانسوی به نام «ژان دولا کروا» یافته اند. او از نخستین هنرمندانی بود که دریافت اگر رنگ ها بدون آمیختن باهم و در طی ضربات جداگانه بر روی بوم ثبت شوند، می توانند پویایی لحظه ی تصویر شده را بهتر به نمایش بگذارند. شباهت‌هایی از اصول امپرسیونیسم در یکی از آثار او که در سال ۱۸۳۰ خلق شده دیده می شود. با این تفاوت که طرح نقاشی های امپرسیونیسم برآمده از تخیل نقاش نیست و پیران این سبک تلاش می کنند صحنه های حقیقی و داستانهای واقع شده در زندگی انسان را سوژه قرار داده و به دستمایه ی نقاشی تبدیل کنند. به عبارت دیگه امپرسیونیستها سعی داشتند زندگی جاری در آن لحظه و آن حیاتی که در مقابل چشمانشان در حال تغییر و تحول بود را درک و به روی بوم منتقل سازند. دولاکرا، هرگز در زمره‌ی موسسان این مکتب درنیامد، حتی برخی آثارش شاخص و شاهکار مکتب رمانتیسم محسوب می شوند، اما به دلیل روش ابداعی اش در به کار بردن قلم مو و نیامیختن رنگها، در صف پیشگامان مکتب امپرسیونیسم قرار دارد.

سی سال بعد، در سال ۱۸۵۸ ، «کلود مونه» که آن زمان تنها نوزده سال داشت و هنرجویی گمنام و مشتاق محسوب می شد، به کمک یک نقاش پیشکسوت به نام اوژن بودن، به درک تازه ای از تاثیر نور بر مناظر طبیعی نائل آمد. مونه با گسترش آموخته هایش به عنوان یکی از پیشکسوتان این سبک، به گروه دیگری از نقاشان همفکر خود ملحق شد و کوشش کردند نتیجه ی تفکرات و تغییراتی که در شیوه نقاشی ابداع کرده اند را به تائید آکادمی هنر فرانسه برسانند. نتیجه ی این انتظار ناامیدکننده بود. زیرا کارشناسان برجسته ی هنر، در آکادمی این سبک را رد کردند و عملا این تغییرات فاقد وجاهت هنری و فنی اعلام شد. به این ترتیب در سال ۱۸۶۳ ، آثار امپرسیونیتهای جوان در تالار «مردودین» به نمایش گذاشته شد که حکایت از بی اعتباری کار آنها داشت. نقاشان پیرو این سبک، انجمنی خصوصی تشکیل داده بودند به نام «جامعه ناشناس هنرمندان و مجسمه سازان» و این عدم تائیدها از شور و شوق آنها برای گسترش سبک ابداعی شان نمی کاست. در این بین یک حادثه ی بیرونی بر تشکل نقاشان امپرسیونیست تاثیر نامطلوب نهاد. در سال ۱۸۷۰ میان فرانسه و پروس (آلمان) جنگ سخت و خونینی در گرفت که همه‌ی مردان جوان موظف به خدمت در جبهه های جنگ شدند و در نتیجه امپرسیونیستها نیز مانند سایر طبقات فرانسه گرفتار صدمات ویرانگر این جنگ شدند. فردریک بازیل در جنگ کشته شد. رنوار بر اثر انفجار توپ به شدت مجروح گردید، ادگار دگا داوطلب شد و برای مدتی از فضای هنر دور شد، پل سزان در پروانس پناهنده گردید، کامی پیسارو و کلود مونه و آلفرد سیسلی پاریس جنگزده و شکست خورده را پشت سر نهاده و به لندن مهاجرت کردند.

فهرست مشکلات و موانع برای امپرسیونیستها گویی تمامی نداشت، پس از متارکه‌ی جنگ، در سال ۱۸۷۴، دوراند روئل پشتیبان مالی امپرسیونیستها خرید آثار نقاشی را متوقف کرد، چراکه استقبال عمومی و بازگشت سرمایه به شدت ضعیف و غیرمحتمل بود.

در سال ۱۸۷۶ پل سزان حاضر نشد در نمایشگاه دوم نادار شرکت کند. در این نمایشگاه ۷۴ اثر از ادگاردگا و برت موریسو به نمایش درآمد.

عموم مردم این سبک نقاشی را نمی پسندیدند و نقدها بسیار ناخوش آیند و مهاجمانه بود. پیروان مکاتب قدیم هنری، این سبک را ناقص و ضعیف می شمردند و حتی از هجو و تمسخر افکار و روش امپرسیونیستها خودداری نکردند. اما در میان این حملات زهرآلود حادثه‌ای رخ داد که در نهایت مفید واقع شد. لوئی لروی، منتقد مشهور فرانسوی در باب تابلوی «طلوع خورشید» اثر «کلود مونه» نقدی تند و محکوم کننده نوشت و برای اولین بار کلمه‌ی Impress را به کار برد. (به معنای تاثیر آنی و اثر گذاری بر ذهن) این نقد منفی سبب شد که سبک نقاشی جدید نامی بیابد و نام امپرسیونیسم از دری واژگونه وارد فرهنگ هنری جهان گردید.

تابلوی طلوع خورشید اثر کلود مونه

در سال ۱۸۹۴ ،۲۹ اثر هنری از میان ۶۵ اثر اهدا شده توسط کایبوت به موزه ی لوکزامبورگ با عدم پذیرش مواجه شد و برگشت خورد.

اما در خلال این حوادث، جمعیت ۳۰ نفره ی امپرسیونیستها گسترش پیدا کرده بود. در بین مخالفت اساتید هنر و عدم پذیرش مردم عامی جامعه، نقاشان جوان به این سبک علاقه مند شده بودند و برخی با دیدن این نمایشگاهها، مشتاق بودند این سبک را بیاموزند و در نقاشی به کار برند.

اصول و قواعد سبک امپرسیونیسم

اصول و قواعد مهم این سبک را می توان چنین خلاصه کرد:

— تصویر کردن صحنه هایی حقیقی از زندگی مردمان عصر مدرن، به کار بردن رنگهای طبیعی و با نشاط.

— اولویت دادن به حرکات نور نسبت به رعایت حقیقی بودن و جزئیات تصویر.

— نقاشی کردن در فضای باز به منظور بهتر به تصویر کشیدن بازی نور.

— به کار بردن ضربات شکسته قلمو، به نحوی که رنگ ها با یکدیگر آمیخته نشوند.

یکی از مهم ترین روش های نگاه کردن امپرسیونیستها به سوژه، ایستادن در فضایی باز و انتخاب لحظه ای از زندگی جهان محسوب می شود. پیشتر، نقاشان در استدیوها می ایستادند و به خلق نقاشی از انسان و مناظر طبیعی می پرداختند. اما امپرسیونیستها با ثبت دقیق و عینی جلوه های حرکت و تابش نور، در فضای آزاد، انتخاب سوژه از زندگی روزمره، وقایع گذرا و یا طبیعت، به کار گیری لکه های کوچک و حذف خطوط کناری موفق به خلق نقاشی هایی لطیف و خوشرنگ شدند که دریافت مخاطب را در اولویت قرار می داد.«هدف آنها رسیدن به نوعی طبیعت گرایی متعالی بود»

بعد از سال ۱۸۸۶ ، موسسان اولیه این سبک، به خاطر تفاوتهای ایدئولوژی از یکدیگر جدا شدند و هریک به راه خود رفتند. اما آنها هرکدام به صورت انفرادی موفق شدند در معرفی و تعالی سبک ابداعی شان سهمی درخور ایفا کرده و به رشد قابل توجهی دست یابند.

با شروع قرن بیستم محبوبیت این سبک به شدت رو به فزونی نهاد چنانکه هنرمندان بی شماری در سراسر جهان به آموزش این روش پرداختند و تبدیل به یکی از مهم ترین ترندهای دنیای هنر مدرن گردید. حتی می توان امپرسیونیسم را اولین شاخصه و مهمترین جنبش هنری در جهان صنعتی نامید.

کامیل پیسارو خطاب به نقاشان امپرسیونیست می‌گوید:

به محض مشاهده ی آسمان، آب، شاخه های درخت، زمین و هر زیبایی در جهان شروع به کار کنید.آنچه در برابرتان است را همزمان همه را نقاشی کنید.از لکه های رنگ نترسید، سخاوتمندانه و بی نظیر نقاشی کنید، زیرا نباید احساس، عقیده و گمان خود را در حین مشاهده و نقاشی مناظر فراموش کنید.

دایره المعارف هنر مدرن

حتما بخوانید:  مکتب هنری کوبیسم
این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید
نظر خود را بنویسید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها