بانو بتی جین ایدی، تجربهگر نامدار آمریکایی که در دههی هشتاد میلادی تجربهی ترک بدن و سیر در عالم غیر مادی را از سر گذراند، در کتاب بسیار مشهورش «در آغوش نور» به نکاتی اشاره نموده که دانستن آنان برای هر انسانی در هر کجای عالم، می تواند هدایت بخش و سازنده باشد. بانو بتی جین در رابطه با تأثیرگذاری و برنامه ی دقیق دیدار انسانها باهم، چنین می گوید:
در بخشی از مشاهداتم، یک وکیل دعاوی را نشانم دادند که در دفترش واقع در یکی از شهرهای کالیفرنیا مشغول کار بود و هنگام رفع خستگی و برای تمدد اعصاب، اغلب به کنار پنجره می رفت و رفت و آمد خودروها و عابران را در خیابان تماشا می کرد. چیزی که منظره ی خیابان را کمی زننده کرده بود، حضور یک مرد بی خانمان بود که مدتها در پیاده روی آن سوی خیابان و درست در چشم انداز پنجره ی آقای وکیل اتراق کرده بود و در بیشتر مواقع همانجا ساکن بود. وضعیت ژولیده، لباسهای کثیف و حالت رقت بار آن کارتن خواب طوری بود که هر وقت وکیل دعاوی برای آرامش به کنار پنجره می رفت، از دیدن او دچار ناراحتی می شد و به سختی می توانست از منظره ی خیابان لذت ببرد. عجیب این بود که اطلاع دادن به سازمانهای حمایتی و پلیس هم سودی نداشت و آن مرد بی خانمان پس از چند روز مجدداً به همان پیاده روی دلخواهش بازمی گشت.
وقتی پرده از روی چشم من برداشتند و به خواست خداوند باطن و حقیقت این ماجرا را مشاهده کردم، بسیار متعجب شدم.
دیدم که آن مرد بی خانمان، در حقیقت روح شجاع و دانایی است که برای دادن تعلیمات و پیامهایی، فداکارانه، حاضر شده چنین نقش دردناک و دشواری را در زندگی زمینی برگزیند و با تحمل رنج بسیار زیاد، به انسانهایی دیگر در روی زمین آگاهی منتقل سازد. آن وکیل، مردی بود که دائم احساس ناتوانی می کرد و در دل از اینکه موفقیت و ثروت زیادی کسب نکرده خودش را ملامت می نمود. او به طور مستمر از اینکه مانند چند وکیل مشهور موفق نشده و در دفتری کوچک پرونده های مردم طبقه متوسط را می پذیرد، احساس سرشکستگی و ضعف می کرد و از هیچ چیز در زندگی لذت نمی برد. طبق نقشه ی دقیق الهی، آن مرد بی خانمان در دیدگاه او حاضر شده بود تا آقای وکیل دائم او را ببیند و تصور دقیق تری از بیچارگی و رنج دریابد. به وضوح می دیدم که آقای وکیل، با دیدن فلاکت و درد و رنج یک الکلی آواره، در دلش خیلی آرام خداوند را شکر می گفت و از اینکه زندگی و حرفه ای آبرومند و قابل احترام در جامعه دارد، احساس سعادت می کرد.
این درسی بود که او بی آنکه بداند و یا در مخیله اش خطور کند از یک بی خانمان الکلی دریافت می کرد و باعث می شد به تدریج با احساسی بهتر قدر موفقیتهای کوچک و دارایی هایش را بداند و بیاموزد که باید به خاطر چیزهای با ارزش زندگی اش شکر گذار باشد.
کتاب در آغوش نور
ترجمهی فریده مهدوی دامغانی
نسخه الکترونیکی کتاب در آغوش نور