عبید زاکانی، پیشرو و استاد طنزپردازان فارسی

باعث تعجب است که عبید زاکانی عمومأ در کسوت طنزپرداز معرفی شده و بخش بزرگی از شخصیت و دانش او در سایه‌ی آثار هزل و طنز ناشناخته مانده.

عبید زاکانی شاعر چه قرنی است؟

عبید زاکانی اهل کجاست؟

داستان های عبید زاکانی کدام است؟

 

عکس عبید زاکانی
عکس (تصویر ) عبید زاکانی

 

بیوگرافی عبیدالله (عبید) زاکانی قزوینی

عبیدالله زاکانی قزوینی، در اوایل قرن هشتم، در محله‌ی زاکان قزوین دیده به جهان گشود. خانواده عبید، در زمره دانشمندان و مقامات بلندپایه اداری و درباری بودند و همین امتیاز امکان تحصیلات عالیه عبید را تا بالاترین سطوح ممکن فراهم آورد. طنز و هزل گزنده‌ی او عمقی جامعه شناسانه و هوشمندانه دارد و به خوبی نشان می‌دهد عبید، منتقدی آگاه و دقیق نسبت به زمانه خود بوده و امیران و قضات و حاکمان و فقیهان و از نیش زبان قلم عبید در امان نبودند. شاید به همین دلیل در اواخر عمر روزگار را با تنگدستی می‌گذراند.در این مقاله به زندگی‌نامه و آثار ایشان میپردازیم‌.

چند نمونه کوتاه از آثار عبید زاکانی

چند نمونه کوتاه از قطعات انتقادی و طنازانه‌ی عبید را از رساله ی دلگشا، باهم می‌خوانیم.

 

شخصی از واعظی پرسید: زن ابلیس چه نام دارد؟!

واعظ او را پیش خود خواند و کنار گوشش به آهستگی گفت: مردک بی شعور! من چه می‌دانم زن آن ملعون چه نام دارد؟!

مرد به سر جای خودش برگشت و نشست. اهل مجلس از او پرسیدند که واعظ چه فرمود؟ نام زن ابلیس چیست؟

مرد پاسخ داد: توضیحی بس محرمانه دادند، هرکس کنجکاو است بداند برود از مولانا سوال کند.

 

واعظی بر منبر می گفت: هرگاه بنده‌ای مست میرد و مست دفن شود، در آن مستی بماند و روز رستاخیز مست و مدهوش سر از گور برآرد.

مردی خراسانی پای منبر نشسته بود، گفت : مولانا، به خدا آن شرابی که تو می‌گویی یک شیشه اش به صد دینار می‌ارزد!

 

زنی بیمار شد و حالش به وخامت کشید، رو به شوهرش گفت: وای بر تو ! اگر من بمیرم تو چه خواهی کرد؟

مرد گفت: اگر تو نمیری من چه خواهم کرد !!

 

روباهی را پرسیدند: چند حیله برای رهایی از سگ می‌دانی؟

گفت: بیش از هزار تا، ولی بهترین آنها این است که نه او مرا ببیند و نه من او را.

 

مردی از بلندیی فرو افتاد و دو پایش بشکست. مردم به عیادت او می‌آمدند و مکرر می‌پرسیدند که چه شد، چرا افتادی و چه و چه.

چون مکرر شد مرد رنجور گشت، شرح واقعه و چگونگی افتادنش را بر کاغذی نوشت، هرگاه عیادت‌کننده‌یی داخل می‌شد و از حالش می‌پرسید، کاغذ را به دست او می‌داد.

 

و در نهایت داستان معروف موش و گربه عبید‌زاکانی

ابیات معروف قصیده موش و گربه

بیت‌های مقدمه:

اگر داری تو عقل و دانش و هوش بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی که در معنای آن حیران بمانی

دو بیت مؤخره:

جان من پندگیر از این قصه که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه بر خواندن مدعا فهم کن پسر جانا

برای دریافت فایل شعر کامل داستان موش و گربه عبید‌زاکانی فایل پی دی اف زیر را دانلود کنید

داستان موش و گربه عبید زاکانی

حتما بخوانید:  نگاهی به زندگی و زمانه‌ی استاد بدیع الزمان فروزانفر
این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید
نظر خود را بنویسید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها