ویل دورانت، مورخ، دانشمند، فیلسوف و متفکر بیمانند آمریکایی، دربارهی علت نگارش کتاب «درباره معنی زندگی» چنین روایت میکند:
در پاییز سال ۱۹۳۰، در خانهام واقع در لیگ هیل نیویورک، سرگرم جمع کردن برگهای زرد و خشک بودم. آب و هوا، خاص آن وقت از سال بود و نسیم خوش و خنکی که از جانب شمال میوزید، حسی از نشاط و سرزندگی در وجودم تولید میکرد.
همینطور که مشغول کارم بودم، مردی به محوطهی چمن مقابل خانهام نزدیک شد و مودبانه سلام کرد و خواهش کرد به حرف او گوش بدهم. با همان حال خوش و آسوده ایستادم تا صحبت کند.
گفت: آقا، میدانم شما دانشمند هستید و کتاب مشهور تاریخ فلسفه به قلم شماست. حالا تصمیم گرفتهام خودم را بکشم، مگر اینکه شما یک دلیل یا دلایل عقلی و محکمی برایم بیاورید که زندگی ارزش ادامه و رنج کشیدن را دارد و نباید خودکشی کنم.
مردی که جلویم ایستاده بود، تقریبا جوان بود و کاملآ خوشپوش و آدابدان، از همان مردان موفق و آراستهای که در خانه های ویلایی اطراف زندگی میکردند و معمولا در پیادهرویها میدیدمشان. درخواست عجیب و غیرعادیاش را هم با صدایی آهسته و لحنی آرام مطرح کرد و چنان معقول و جدی به نظر میرسید که فکر کردم باید به سرعت کاری انجام بدهم. به او پیشنهاد کردم کاری برای خود دست و پا کند، اما او شغل داشت. گفتم به بهترین رستوران این حوالی برود و غذای خوبی بخورد، اما گفت که ابدا گرسنه نیستم. معلوم بود پیشنهادهای من تاثیر زیادی روی او نگذاشته، نمی دانم عاقبت چه بر سرش آمد. اما همان سال چندین نامه با اعلام خودکشی دریافت کردم. بعدها متوجه آمار غمانگیزی شدم؛ ۲۸۴۱۴۲ مورد خودکشی بین سالهای ۱۹۰۵ تا سال ۱۹۳۰ در ایالات متحده رخ داده است.
دیدار با آن مرد عجیب و مواجه شدن با آمارهایی به شدت هولناک و سیاه، دورانت را وا داشت به مهمترین پرسش تاریخی بشر بازگردد. پرسشی که از دیرباز و از هزاره های پیشین ذهن فرزانگان و فیلسوفان را به خود مشغول کرده و همگی از جوانب گوناگون به بررسی آن پرداختهاند. اینکه:
«معنای زندگی چیست؟»
دورانت نشست و نامه ای نوشت. نامه ای که در طرح پرسش ها، فلسفی بود و طنینی شاعرانه داشت. او نامه را برای صد نفر فرستاد و از آنها دعوت کرد نه تنها به پرسش بنیادی معنای زندگی جواب بدهند، بلکه بگویند خودشان به طور عینی و خاص، در زندگی معنی، هدف و رضایتمندی یافتند. به تعبیر دورانت:
سرچشمههای الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزهی نیروبخش و دلیل زحمت و تلاش شما در کجاست؟ از کجا تسلی خاطر و شادمانی مییابید و در آخر،«گنج» شما در کجا نهفته است؟
مطمئناً دورانت امید داشت پاسخهایی که از چنین چهرههای مشهور و نامداری دریافت میکند، چیزی در خودشان داشته باشند. حرفی و پاسخی برای آن غریبهی خوشلباس، که آن روز پاییزی در آستانهی باغ خانهاش ظاهر شد، داشته باشد. پاسخها بیش از آنکه تاریک و اندوهبار باشند، شوق برانگیز و مثبت بودند و رفعت و ستایشی شادمانه را در هر واقعیت وجودی بیان میکردند. فهرستی از چهرههای برجستهی جهان، مخاطب این نامه و پرسش نهاده در آن بودند و پاسخها رنگی از دیدگاههای شخصی و متفاوت داشت. چهرههایی چون: رهبر بزرگ معنوی، کی.گاندی، نخست وزیر هند، جواهر لعل نهرو، نویسنده بداخلاق آمریکایی اچ ال منکن، تئودور درایزر، سینکلر لوئیس، اولین برنده جایزه نوبل آمریکایی در رشته ادبیات، نمایشنامه نویس بزرگ ایرلندی جرج برناردشاو، فیلسوف برنده جایزه نوبل برتراند راسل و افراد متنوعی چون نویسندگان، ورزشکاران، روزنامهنگاران و حتی یک زندانی محکوم به حبس ابد در زندان سینگ سینگ دریافتکننده و پاسخدهندهی این نامهی ویل دورانت بودند.
خودش میگوید: امروز که جوابها را مرور میکنم، میبینم که بیشتر از همه، جوابهای، بیرد، پویس و موروئا را دوست دارم. هرچند تاثیرگذارترین نامه از طرف محکوم شماره ۷۹۲۰۶ آمده بود.
به محض اینکه صدمین نامه واصل شد، دورانت نشست و جواب خودش را هم به مجموعه اضافه کرد و یک اثر فلسفی/ فکری بسیار والا در برابر خود یافت. در ۱۹۳۲، یک ناشر کوچک در آمریکا این کتاب را به چاپ رساند، که متاسفانه به خوبی معرفی نشد، اما در سال ۲۰۰۰ این اثر با بازبینی مجدد به چاپ جدیدی رسید. یک تیم رویایی به رهبری ویل دورانت، به یکی از مهمترین اشتغالات فکری بشر پاسخهایی موجز و جالب توجه دادهاند و خواننده در میان انواع پاسخها، با وجود تفاوتهای ظاهری به رشتهای پنهان برمیخورد که تمامی این نامهها را به یکدیگر متصل نموده است….
کتاب «درباره معنی زندگی» اثری است ارزشمند که به ابتکار و کوشش ویل دورانت، یکی از صد چهرهی درخشان قرن بیستم پدید آمده است. آنان که علاقهمند به جستجو در سوالات بنیادی معنای زندگی هستند، با مطالعهی این کتاب قادر خواهند بود، با افکار و عقاید یک نسل از مردان و زنان متفکر و تأثیرگذار جهان آشنا گردند و سطح امید و آگاهی از چرایی زندگی و چگونه زندگی کردن را در وجود خود ارتقاء بخشند.
زندگی شخصی ویل دورانت
زندگی شخصی و جنبههای کمتر شناخته شده اشخاص بزرگ معمولاً برای عموم مردم بسیار جالب است. شاید عموم مردم میخواهند بدانند چه شد که این شخص به اینجا رسید یا فکر میکنند اگر همان کارها را انجام بدهند به همان مقصد میرسد . در هر صورت در اینجا گوشهای از زندگی خصوصی ویل دورانت را برای شما میآوریم .
یکی از داستان های جذاب و تا حدودی کمتر شناخته شده در مورد ویل دورانت شامل استعفای زودهنگام او از تدریس به دلیل ایده های رادیکال او و یک رابطه عاشقانه است که به یک شراکت مادام العمر تبدیل شد.
دورانت در ابتدای کار خود معلم مدرسه مدرن Ferrer در نیویورک بود، موسسه ای که به دلیل فلسفه آموزشی مترقی و رادیکال خود شناخته شده بود. روش های تدریس و دیدگاه های فلسفی دورانت غیر متعارف بود و اغلب وضعیت موجود را به چالش می کشید. ایده های رادیکال او، به ویژه در مورد اصلاحات اجتماعی و حقوق کارگری، مورد پسند بسیاری قرار نگرفت و او با انتقاد و مقاومت مواجه شد.
رابطه او با دانش آموزی به نام چایا (آیدا) کافمن، که بعدها با نام آریل دورانت شناخته شد، به این بحث اضافه شد، که نویسنده و همسر او شد. این رابطه نه تنها عاشقانه بود بلکه از نظر فکری هم شامل اشتراکاتی بود. آیدا پانزده ساله بود که با هم آشنا شدند و دورانت معلم او بود که در آن زمان رسوایی به حساب می آمد. با وجود هنجارهای اجتماعی و تفاوت سنی قابل توجه، آنها عاشق شدند و در نهایت ازدواج کردند.
شراکت آنها فقط یک رابطه عاشقانه نبود. آریل در کارهای دورانت، به ویژه در نوشتن «داستان تمدن» نقش بسزایی داشت. در ابتدا اعتباری به او داده نشد، اما در نسخه های بعدی سهم او را به عنوان یک نویسنده به رسمیت شناختند.
این شروع نامتعارف رابطه آنها و کناره گیری دورانت از تدریس به دلیل ایده های رادیکال او، جنبه های ناسازگارانه زندگی او را نشان می دهد. مردی را نشان میدهد که از پیروی از اعتقادات خود، چه در زندگی حرفهای و چه در زندگی شخصی، هراسی نداشت. رابطه آنها، که بیش از شش دهه تا زمان مرگ آنها ادامه داشت، اغلب به عنوان شاهدی بر ارتباط عمیق آنها و اشتیاق مشترک آنها برای درک و مستندسازی داستان انسانی تجلیل می شود.
جان لیتل
(خلاصه شده از مقدمهی کتاب)