روایت شیرینی از فرهنگ عامه: توپ مروارید
نمیدونم چرا هر وقت سخن از ازدواج میشه حرف خرافه هم پشت سرش میاد ،از سبزه گره زدن بگیر تا قربون صدقه یک توپ جنگی رفتن
حالا خدا نکنه یه همچین حرفهایی به گوش یک نویسنده مثل صادق هدایت برسه ! یعنی اونجاست که تلافی کنان از تمام استعداد و توانایی خودش استفاده میکنه تا اون تنفرش از خرافه رو نشون بده و داستان توپ مرواری از اون داستان هاست .
البته بعید میدونم این کتاب برای مسلمانها جذاب باشه چون صادق هدایت میونه خوبی با مسلمین نداره .ما در ادامه اصل داستان توپ مروارید میدان ارگ را برای شما تعریف میکنیم حالا اینکه سراغ کتاب توپ مرواری اثر صادق هدایت برید یا نه با خودتون ! از اینجا به بعد کمی لحن رو کمی عوض میکنم تا یک کم به عقب برگردیم .
در عصر ناصرالدین شاه توپ نظامی نسبتاً بزرگی را مقابل نقاره خانه در گوشه ی میدان توپخانه قرار داده بودند که بر خلاف ظاهر مهیب و ترسناکش مورد توجه زنان قرار گرفت و تبدیل به شیئی جادویی و چارهگشا شد.
رسم چنان بود که، در شبهای خاصی از سال، شب بیست و هفتم ماه رمضان، شبهای قدر و علیالخصوص شب چهارشنبهسوری، دختران دم بخت به روی سکوی توپ میرفتند و میخواندند:
ای توپ تن طلایی از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار روزی بکن ز جایی
ای توپ چاره ها من،کارم گره گشا کن
صدتا گره به هرنخ من می زنم تو وا کن
این اشعار را خطاب به توپ میخواندند و به قنداقه یا چرخ توپ نخ میبستند که حکم دخیل را داشت. دو حاجت عمده از توپ مروارید که به زبان مردم عوام مرواری خوانده میشد درخواست میکردند؛ در درجه اول بختگشایی و ازدواج دختران و فرزنددار شدن زنان جوان.
البته گفتگو با توپ مروارید به این سادگیها هم نبود، دختران زرنگ و دست و پادار قادر بودند در آن شلوغی خودشان را به توپ برسانند. یک نگهبان که معمولاً از فراشهای ارگ بود کنار توپ میایستاد و ضرورت داشت سبیل او را هم چرب کنند. دخترانی که زیرک و پیشبین بودند، قبل از آمدن، کلهقند، پول یا باقلوا برای نگهبان چماق به دست تهیه میکردند تا بتوانند با خیال راحت به توپ نزدیک شوند. به همین ملاحظه در آن شبها پست نگهبانی از توپ مروارید سرقفلی داشت و هرکس میتوانست پولی به فرمانده نگهبانان ارگ پرداخت کند، آن پست نصیبش میشد و با دست پر به خانه میرفت.
از دیگر اعمال مجرب حاجت خواستن از توپ مرواری، سوار شدن بر آن بود. چنانکه دختران چابک و تر و فرز، بر گردهی توپ میپریدند و سر میخوردند تا پایین و مطمئن میشدند که سر سال نشده شوهری دندانگیر و نیرومند آنها را نشان کرده و به حجلهی عروسی خواهد برد.
اما در کل، علاوه بر سوار شدن، سر خوردن روی لوله، دخیل بستن، شعر خواندن، هر کار دیگری که میتوانستند با آن توپ مفرغی سیصد کیلویی انجام میدادند و یقین عموم زنان تهران بر این بود که آن توپ نیرومند، که با آن لولهی بزرگ و ترسناکش فوج فوج دشمنان ایران را تکه پاره کرده، حاجت آنان را روا خواهد کرد.
مردم تهران راجع به اصل و زادگاه آن توپ نظرات مختلف داشتند، برخی می گفتند نادرشاه آن را در جنگ با هندی ها به غنیمت گرفته و به ایران آورده، بعضی دیگر معتقد بودند که شاه عباس اول دستور ساخت آن را داده.
اما حقیقت ماجرا درباره تاریخچه توپ مروارید آن بود که روی توپ نام استاد اسماعیل اصفهانی حک شده بود و استاد توضیح داده بود که توپ را در قورخانهی اصفهان و به دستور فتحعلی شاه ریختهگری کرده است.
احتمالا در جنگهای اول ایران و روس، که ژنرال گاردان نمونهی توپخانهی ناپلئون را برای شاه ایران آورده بود، این توپ توسط صنعتگران اصفهان مطابق با توپهای فرانسوی ساخته شده.
عظمت و حرمت توپ مرواری چنان بود که اگر مقصری میگریخت و زیر لولهی توپ بست مینشست، احدی اقدام به دستگیری او نمیکرد، مگر آنکه شخص از توپ چند قدم فاصله بگیرد.
بعدها با سقوط قاجاریه و آغاز سلطنت پهلوی، به دستور رضاشاه توپ مرواری را برداشتند و در برابر ساختمان نوساز باشگاه افسران در خیابان قوام السلطنه، قرار دادند. به این ترتیب یک توپ جنگی که بر خلاف همهی همنوعانش در سراسر جهان نه تنها با سربازان و توپچیان خشن سر و کار نداشت، بلکه تمیز و مرتب گوشهی مهمترین میدان پایتخت نشسته بود و تماس و ارتباطش تنها با دختران و زنان جوان بود که او را می نواختند و با محبت و نوازش درصدد جلب قدرت و توجه اش بودند، به کنج باشگاه ارتش رفت و اما خاطره جالب و قابل توجه اش در میان مردم قدیم تهران، باقی ماند.
داستان دیگری به نام شیخ بهایی و توپ مروارید نیز وجود دارد .این کتاب به دو عنوان مهم توجه میکند؛ شیخ بهایی، یکی از شخصیتهای برجسته و معروف در میان مردم، و توپ مروارید، یکی از جنگافزارها. شیخ بهایی، عالم بزرگی در دوران صفوی بود و به عنوان یک مهندس افسانهای شناخته میشد. بسیاری از ساختمانهای باشکوه اصفهان به طراحی او نسبت داده میشود. توپ مروارید نیز یک اسلحه جنگی بود که به تدریج در تهران به عنوان یک شیئ معروف و گرانبها شناخته میشد. هدف کتاب از توصیف این دو شخصیت، بیان تمام آرزوها، امیدها و آرمانهای فرهنگی که آنها را شکل داده و برجسته کردهاند میباشد. این کتاب در واقع دو رساله است که درباره این دو موضوع به ویژه شیخ بهایی نوشته شده است و تلاش شده است تا بر اساس اسناد و مدارک ،شخصیت تاریخی شیخ بهایی روشن شود. نویسنده در این کتاب شخصیت شیخ بهایی را بهانه قرار داده تا نگاه جدیدی به ارزشهای فرهنگی شود.
منابع:
تاریخ تهران قدیم/ جعفر شهری
توپ مروارید/ صادق هدایت