معرفی کتاب هنر شفاف اندیشیدن

کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته‌ی رولف دوبلی، در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است و در ایران هم توسط عادل فردوسی پور، بهزاد توکلی و علی شهروز به فارسی ترجمه شده و انتشارات نشر چشمه آن را چاپ کرده است.

thr-art-of-thinking-clearly

 

در واقع اگر بخواهید با فهرستی از خطاهای شناختی آشنا شوید این کتاب بهترین گزینه برای شما است. در واقع این کتاب یک گردآوری دقیق و جامع از کتاب‌های مختلف در حوزه تصمیم‌گیری است که در 99  فصل تنظیم شده و در هر کدام یکی از انواع خطاهای شناختی تصمیم‌گیری را با مثال‌های کاربردی و ساده توضیح می‌دهد.

بخش هایی برگزیده از کتاب هنر شفاف اندیشیدن

«آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوش تر جلوه می دهد؟»

توهم بدن شناگر

نسیم طالب، مقاله نویس و تاجر، تصمیم گرفت فکری به حال چند کیلو اضافه وزنی بکند که با خود این طرف و آن طرف می برد. به چندین ورزش فکر کرد، دونده ها استخوانی و غمگین به نظر می رسیدند، بدن سازها پت و پهن و کم عقل و بازیکنان تنیس؟ آه، طبقه ی نیمه مرفه جامعه! اما شناگرها را پسندید، شناگرها با اندامی زیبا و خطوط عضلانی به نظرش جذاب بودند. تصمیم گرفت به استخری در محله ی خودشان برود و هفته ای دوبار تمرین کند.

کمی بعد متوجه شد تسلیم یک توهم شده. شناگران حرفه ای به خاطر شدت تمریناتشان عضلانی و خوش ترکیب نمی شوند، بلکه به خاطر اندام مستعد و مناسب شان است که نتیجه می گیرند و به شناگران برتر تبدیل می شوند. فرم کلی بدن آنها یکی از دلایل انتخاب شان است. به همین ترتیب دختران و زنانی که در عکسها و فیلم های تبلیغ لوازم آرایش شرکت می کنند، به این توهم دامن می زنند که استفاده از مارک عالی لوازم آرایش آنها را اینطور زیبا و جذاب کرده، حال آنکه آنها به خاطر زیبایی ذاتی شان انتخاب شده اند. موضوع ساده است، مدل ها زیبا متولد می شوند و برای تبلیغات لوازم آرایش و لباس دعوت می شوند، شناگرها با اندام مناسب متولد می شوند و از تمرینات نتیجه ی عالی دریافت کرده و تبدیل به قهرمان شنا می شوند، زیبایی یک عامل انتخاب است، نه نتیجه ی آن.

هرگاه ما عوامل انتخاب را با نتایج آن اشتباه می گیریم، طعمه ی چیزی می شویم که نسیم طالب نام «توهم بدن شناگر» را بر آن نهاده است. بدون این توهم نیمی از کمپین های تبلیغاتی از کار خواهند افتاد. اما این خطا، تنها به استخوان گونه ی زیبا و سینه ی عضلانی محدود نمی شود. نمونه ی دیگر این موضوع هاروارد است، دانشگاهی که به عنوان یکی از برترین دانشگاههای جهان مطرح شده. بسیاری از افراد بسیار موفق در آن دانشگاه تحصیل کرده اند، آیا این به معنای این نتیجه گیری است که هاروارد موسسه ی آموزشی فوق العاده ای است؟ ما نمی دانیم، شاید دانشگاه ضعیفی باشد، اما می دانیم هاروارد در پذیرش دانشجو سخت گیر است، و صرفا دانشجویان نخبه را می پذیرد.من این موضوع را در دانشگاه سنت گالن سویس از نزدیک مشاهده کردم. مشهور است که دانشگاه سنت گالن یکی از ده دانشگاه برتر اقتصادی در قاره ی اروپا است. اما درس هایی که آنجا تدریس می شد بسیار متوسط بودند، چیزی مشابه مواد درسی بسیاری از دانشگاههای دیگر اروپایی. اما افراد مشهور، مدیران، بانک داران، مشاوران اقتصادی برجسته و اقتصاددانان زیادی از سنت گالن بیرون آمده اند. واقعا چرا ؟! شاید به خاطر آب و هوای دره ی زیبایی است که ساختمان دانشگاه را در خود جا داده، شاید هم به خاطر کافه تریای زیبا و تراس قشنگش این مشاهیر پیدا شده اند؟ حدس من چیز دیگری است، به احتمال زیاد سخت گیری مسئولان دانشگاه در پذیرش دانشجو، باعث پیدا شدن نتیجه نهایی شده است.

منظورم این نیست که دانشگاه ها در آمار دست کاری می کنند، حقیقت این است که این موسسات با جذب نخبگان بر نتیجه ی نهایی پیشاپیش تاثیر می گذارند. و اگر با ثبت نام در این دانشگاهها توقع داشته باشیم چهار سال دیگر به یک دانشمند تبدیل شویم، دچار توهم بدن شناگر شده ایم. اصولاً افراد موفق در نوشتن زندگی نامه های شبیه به هم، یک نکته ی بسیار مهم را نادیده می گیرند و آن هم اینکه میلیاردها انسان در کره ی زمین اصولاً امکانات بالقوه و زمینه های مساعد آنها را در اختیار ندارند و خواندن این زندگی نامه ها فقط توهم دست یابی به یک موفقیت بسیار درخشان را در ذهن مخاطب به وجود می آورد، بی آنکه شرایط و زمینه های لازم برای دستیابی به آن قله ی افتخار را داشته باشند.

پس قبل از اینکه به کاری شروع کنی، مجری تلویزیون شدن، بازیگری، ورزش قهرمانی، تاسیس کارخانه، مدل زیبایی و هر حرکت صعودی دیگری، مقابل آینه توقف کن، با دقت به خودت نگاه کن و نسبت به آنچه می بینی با خودت صادق باش.

===================

«نوشیدنی مجانی قبول نکن»

تقابل

تا چند وقت پیش وقتی عجله داشتی به موقع به پرواز یا قطارت برسی، سر و کله ی یکی از شاگردان فرقه ی هاره کریشنا پیدا می شد که با ردای زعفرانی رنگ نزدیک می شد و لبخند به لب شاخه گلی تقدیمت می کرد. تو هم برای اینکه بی ادب به نظر نرسی شاخه گل را می پذیرفتی و اگر می خواستی آن را رد کنی، این جمله ی مودبانه را می شنیدی:«بگیرش، این هدیه مال اوست.» شما همراه شاخه گل سوار قطار می شدی و وقتی گل را درون سطل زباله می انداختی، می دیدی چند شاخه گل دیگر هم درون سطل فروافتاده. اما این پایان ماجرا نبود. چون عذاب وجدان به سراغت می آمد، با هدیه ای زیبا و پرمحبت رفتاری نامناسب کرده بودی. چند وقت بعد که یکی دیگر از پیروان کریشنا به سراغت می آمد و طلب کمک می کرد، احتمالا پاسخ مثبت دریافت می کرد، اسکناسی تقدیم می شد و پاسخ آن شاخه گل داده شده بود. این موضوع چنان فراگیر شده بود که بیشتر فرودگاههای جهان ورود شاگردان این فرقه را ممنوع اعلام کردند.

رابرت چالدینی، روانشناس، علت موفقیت این گروه و سایر کمپین ها را این گونه بیان می کند. این موضوع «تقابل» نام دارد. مردم وقتی مقروض کسی باشند، بسیار معذب اند و جایی که فرصت ایجاد می شود اغلب با پرداخت پول یا یک خرید کوچک بدهی خودشان را پرداخت می کنند.

بسیاری از نهادهای غیردولتی و سازمان ها و تشکل های مردم نهاد از همین شیوه استفاده می کنند، اول بده بعد بستان. مثلاً همین هفته ی گذشته سازمان حفاظت از محیط زیست پاکتی پر از کارت پستال برایم فرستاد. مناظری زیبا و بکر از طبیعت که تماشای شان فوق العاده جذاب بود. یادداشتی در کنار کارت ها بود که نوشته بود من چه به شرکت آنها کمک بکنم یا نه، این کارت‌های زیبا هدیه است و به عنوان یادگاری تقدیم شما شده. متوجه ترفند زیرکانه ی آنها شدم، باید از بی رحمی خودم کمک می گرفتم و آن کارت پستال های زیبا را از خودم دور می کردم، زیرا یک دام بود.

این ترفند در زمان باستان هم به کار گرفته می شد، فرض کن تو انسانی غارنشین هستی و یک روز با خوش شانسی زیاد گوزنی شکار کرده ای، معلوم است که بعد از سیر شدن صدکیلو گوشت لذیذ در اختیار داری که امکان انبار کردنش موجود نیست. پس به دوستان و دیگر انسانهای غارنشین خبر می دهی با تو هم سفره شوند و از شکار بی نظیرت لذت ببرند. اما در حقیقت داری از ترفند تقابل استفاده می کنی، چراکه این توقع در وجودت کاشته شده که به زودی آنها هم شکار خوبی گیرشان می آید و تقریباً مجبورند تو را برای خوردن گوشت شکار دعوت کنند. می شود گفت شکم دوستانت نقش یخچال را بازی کرده.

تقابل کاملا منفی نیست. تقابل یکی از راههای مدیریت ریسک و یک راه مطمئن برای ادامه ی بقاست. به وسیله ی تقابل افرادی که هیچ ربطی به هم ندارند از منافع مشترک بهره می گیرند و امنیت اجتماعی بالاتری می یابند. بدون قانون تقابل ادامه ی زندگی بشر وجود نمی داشت و تاکنون نه تنها انسان بلکه حیوانات هم منقرض شده بودند.موضوع سواستفاده از این قانون است.

پس اگر هنگام خرید در فروشگاه کسی سراغت آمد و خواهش کرد تکه ای پنیر امتحان کنی و یا یک جرعه نوشیدنی مجانی بنوشی، پیشنهادش را رد کن، مگر اینکه بخواهی یخچالت را پر کنی از محصولاتی که خودت انتخاب نکرده ای و حتی به دردت هم نمی خورند.

================

«جنون جدیدترین ها را فراموش کن»

جنون نوگرایی

پنجاه سال پیش گمانه زنی برای شناختن جهان نیم قرن آینده فراوان بود. مجلات مصور، کتابها، روزنامه ها، فیلم ها از جهان سال ۲۰۲۰ تصویری نیمه فضایی و جذاب ارائه می کردند. بزرگراه‌های شش طبقه، آسمان خراش‌های پانصدمتری، بناهای نقره ای و شیشه ای، خودروهایی که فقط با نور خورشید شارژ می شوند، غذاها تماما تبدیل به قرص ها و کپسول های کوچک چند گرمی شده نان و کلوچه و قصابی را فقط در کشورهای فقیر می شود دید. سفرهای فضایی آنچنان معمول شده که بسیاری از ثروتمندان تعطیلات سال نو را به ایستگاه کریسمس در کره ی ماه می روند،قطارهایی که با سرعت صوت طول و عرض قاره ها را طی می کنند،بچه دار شدن سنتی منتفی شده و هر زوج فرزندانش را از روی کاتالوگ انتخاب و به وسیله ی داروهای علم ژنتیک به دست می آورد…

اما یک لحظه صبر کن. به اطرافت نگاهی بینداز، پنجاه سال گذشت و حالا ما تقویم سال ۲۰۲۰ را مقابل خودمان داریم.دنیا هیچ شباهتی به آن تصاویر تخیلی ندارد. من روی یک صندلی نشسته ام که توسط مصریان باستان اختراع شده، لیوانی که به دست دارم و قهوه ام را آرام آرام می نوشم قدیمی تر است، احتمالا از اختراع لیوان ده هزارسال گذشته، ایده ی اولیه ی کفشی که همگی به پا داریم مربوط به عصر یخبندان است، کتابخانه مان از چوب درست شده، یکی از قدیمی ترین مصالح جهان، وقت صرف شام از قاشق و چنگال استفاده می کنیم، به گمانم عین این قاشق و چنگال در روم باستان استفاده می شده، این مثالها بی پایان به نظر می رسند، اما چرا؟

دلیلش منطق کارآمد اختراعات و ابتکارات بشری است. هرچقدر زمان بگذرد و دنیا با تحولات علمی دگرگون بشود، بسیاری از دستاوردهای صنعتی و فکری انسان همچنان در صحنه باقی می مانند، شاید با ظاهری اندک متفاوت تولید بشوند، شاید رنگ و لعابی تازه بیابند، اما منطق وجودی آنها همچنان قابل توجیه است.ابداعات جادویی و پر زرق و برق اغلب عمری کوتاه و گذرا دارند.پس لزومی ندارد عطش سیری ناپذیر نسبت به خرید جدیدترین چیزها داشته باشیم، هرگز مدل قدیمی تر کفش، کلاه، رادیو، فرش، مبل، نمای خانه، در و پنجره، پالتو، مداد، رایانه، تلوزیون، پارچ آب خوری و بسیاری چیزهای دیگر به درد نخور و دور انداختنی نیستند. هرگاه کسانی را می بینم که برای خرید آخرین مدل آیفون خود را به زحمت می اندازند، فکر می کنم خودش است، این «جنون نوگرایی» است.

اعتبار اختراعات بشری از هزاران سال قبل تا به امروز همچنان پابرجاست، تنها جنون نوگرایی است که بسیاری از مردم را دچار بدگمانی نسبت به آنچه دارند می کند و می پذیرند که نه، دیگر نمی شود با این اتومبیل به جایی رفت، چراکه در مدل جدیدی که تولید شده برف پاکن قابلیت این را دارد که در هوای بارانی معجزه کند! یا این ساعت مچی من فقط به درد موزه می خورد چون پنج سال پیش تولید شده.

جنون نوگرایی ما را وادار می کند خیلی از مقاله های صرفا تجاری را علمی و حتی حیاتی تلقی کنیم. تبلیغات پر زرق و برق رسانه ها را مثل یک دستور بپذیریم و درهایی را باز کنیم که برای ما هزینه و درگیری بی حاصل و بیهوده به بار می آورند. این یک استراتژی غلط است. باید کاغذی برداریم و کارهایی که نباید انجام بدهیم را یادداشت کنیم، چراکه جنون نوگرایی ما را وادار به انجام کارهایی می کند که هرگز کیفیت زندگی ما را بالا نمی برد، این یک استراتژی جدید و یک تمرکز است، از جنون نوگرایی پرهیز کنیم.

 

هنر شفاف اندیشیدن/ مولف: رولف دوبلی /  ترجمه عادل فردوسی پور/ نشر چشمه

خرید کتاب هنر شفاف اندیشیدن

دانلود کتاب هنر شفاف اندیشیدن

حتما بخوانید:  معرفی کتاب - «قله ها و دره ها» اثر دکتر اسپنسر جانسون
این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید
نظر خود را بنویسید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها