تاریخ ایران«قسمت پنجم»: فرجام یک امپراطوری

خشایارشا، آخرین شاه مشهور این سلسله، در سال ۴۸۶ پیش از میلاد بر تخت نشست و در اولین اقدام لشکری به طرف مصر فرستاد تا مردی را که در آنجا شورش نموده بود، سرکوب کند، سپس برای فرونشاندن شورش بابل آماده شد. ابرشهر بابل سه ماه محاصره شد و هشدارهای متعددی به شورشیان دادند تا شهر را تسلیم کرده و اگرنه آماده‌ی ورود خشن ارتش باشند. در آغاز ماه چهارم حملات چهارجانبه دیوار محافظ شهر را شکافت و بابل به تصرف نیروهای نظامی درآمد. این بار برخلاف عصر کورش که همه چیز پایانی خوش داشت، خشایارشا دستور داد شهر را غارت کنند و معبد مردوک را مصادره کرده و غنایم را میان افسران توزیع کنند. چالش بزرگ پیش رو، نافرمانی برخی ایالات یونان بود. یونانی‌های ساکن در دربار ایران نیز شاه را تشویق به حمله می‌نمودند و تفکر این جنگ بزرگ در ذهن جوان شاه دم‌به‌دم نیرومند می‌گردید. شاه فرمان بسیج عمومی داد و سه سال برای این جنگ تدارک دید. گویا سه شب پی‌درپی مردی شبح مانند و سرخ رنگ در خوابگاه شاه ظاهر شده و او را هشدار می‌داد: «به یونان لشکرکشی مکن که خون‌ریزی فراوان در پیش است.»

عاقبت لشکری بی‌عدد، که نفراتش را از چهارصدهزار تا دومیلیون ذکر کرده‌اند، مرکب از سربازانی با ملیت‌های گوناگون به حرکت درآمد و شاه پیشاپیش آن لشکر عظیم تا دریای داردانل پیش رفت. یونان، مصر، فنیقیه و قبرس (ایالات ایران) مکلف شده بودند ۱۲۰۰ فروند کشتی برای این جنگ آماده سازند. در تنگه‌ی داردانل که آن زمان هلس پونت خوانده می‌شد، پلی از کشتی‌ها ساختند و ارتش میلیونی خشایارشا طی هفت روز از روی پل گذشته و قدم به خاک اروپا نهادند.

هردوت می گوید:

یک مرد یونانی که از فراز تپه‌ای این عبور لشکریان از روی دریا را تماشا می‌کرد فریاد زد؛ ای خدایان، شما خشایارشا را برای نابودی یونان فرستاده‌اید.

سران لشکرها، چه پیاده‌نظام و چه سواره‌نظام و قوای دریایی همگی پارسی و از نجیب‌زادگان بودند. یونانی‌ها با شنیدن این اخبار مایل به صلح و پذیرفتن خراج گشتند، اما شخصی به نام تمیستوکل از اهالی آتن، مردم را تشویق به اتحاد و پایداری نمود و سرانجام سی و یک شهر، از جمله اسپارت با یکدیگر متفق گشته و تنگه ی ترومپیل را بستند. ترومپیل مابین باتلاق و کوه واقع بود و تنها یک ارابه قادر به گذشتن از آن می‌شد. مقاومت مردانه‌ی یونانی‌ها راه ورود را بست، اما با راهنمایی یک یونانی، ارتش پارس از بیراهه گذشت و پشت سر نگهبانان ترومپیل بیرون آمد. پارس‌ها سه روز بعد آتن را فتح کرده و به تلافی آتش زدن معبد سارد، به دست یونانی ها، آتن و معبد اعظم شهر را آتش زدند. نبرد دریایی سالامیس که ده روز بعد رخ داد، بدون هیچ نتیجه‌ی قطعی به پایان رسید و خشایارشا فرمان داد ارتش به سوی پارس بازگردد.

خصال خشایارشا

مورخین یونانی او را مردی بسیار زیبا و شکیل، بلندنظر و نیرومند دانسته‌ا‌ند، اما گرفتار شهوت‌پرستی و بی‌ثباتی رای و خودکامگی. پس از او پسرش اردشیر اول به شاهی نشست. یونانی‌ها او را (آرتاکزرسس) یعنی درازدست نامیده‌اند.

پس از او به‌ترتیب

خشایارشا دوم

سغدیانس

داریوش دوم

اردشیر دوم

اردشیر سوم

ارشک

داریوش سوم به سلطنت رسیدند.

در دوران سلطنت داریوش سوم، الکساندر، پسر فیلیپ، حکمران مقدونیه که خراج‌گذار ایران بود سر به شورش برداشت و با لشکری مصمم از داردانل گذشته و در عمق خاک ایران پیشروی کرد. در جنگ‌های گرانیک و ایسوس، اسکندر فتوحات و غنایم فروان به چنگ آورد. اما در نزدیکی شهر آربل (اربیل) در نزدیکی رود فرات، به علت تصمیم‌های نادرست شاه موفق شد که قشون ایران را کاملا شکست دهد و پراکنده سازد. سپس به پرسپولیس رفت و علاوه بر آتش زدن کاخ‌های سلطنتی، مردم شهر را تبدیل به برده کرده و میان سربازانش تقسیم نمود. اسکندر بعد از ویرانی تخت جمشید، عازم شمال شد و پس از تصرف خزانه‌ی کشور در اکباتانا، رد شاه فراری را گرفت و به سوی شرق ایران تاخت. تنها مقاومت صحیح و محکمی که در خاک ایران اسکندر را عقب نشاند، نبرد سردار آریوبرزن در دربند پارس بود که یونانی‌ها را سخت به زحمت انداخت، اما به دلیل برتری نفرات سرانجام بر آریوبرزن غلبه نمود. اسکندر در شهر ری شنید که شاه فراری ایران، با وجود شکست‌های مکرر درصدد است سپاهی فراهم کند و آب رفته را به جوی بازگرداند. پس با عجله او را تعقیب نمود و در شهر دامغان به وی رسید. در دامغان متوجه شد، ساتراپ شرق ایران خیانت نموده و شاه را به ضربه‌ی دشنه زخمی کرده است. زمانی که به محل استراحتگاه شاه وارد شد، مشاهده کرد آخرین پادشاه هخامنشی جان به جان آفرین تسلیم نموده و مرده است. پس ردای ارغوانی سلطنت را روی صورت شاه کشید و فرمان داد پیکر داریوش سوم را با تجلیل تمام به مقبره‌ی نیاکانش در پاسارگاد برده و دفن نمایند.

هخامنشیان را می‌توان اولین موسس ایران بزرگ و نامدارترین سلسله‌ی شاهنشاهی در ایران دانست. اثر حکومت آنان، نه تنها بر مردم ایران، بلکه بر جهان قدیم بسیار با اهمیت بوده است. شاهان هخامنشی، هندوستان را در شرق زیر بیرق خود در آورده و در غرب مصر، اتیوپی، یونان و مقدونیه تا رود دانوب را به مجموعه‌ای متحد تبدیل نمودند که تقریباً تمامی ممالک پرجمعیت و متمدن باستانی را (به جز چین) در یک امپراطوری گرد آورده و با احداث کانال‌ها، شاهراه‌ها و گسترش وسایل حمل و نقل ارتباط تجاری و فرهنگی این ملت‌ها را تسهیل و تقویت نمودند. این امپراطوری که در سه قاره‌ی آسیا، اروپا و آفریقا حکمرانی می‌نمود، اولین نمونه‌ی فدراسیون ملت‌ها و اجتماع انسان‌ها بود که از چهل و شش ملت، با زبان‌ها، ادیان و آداب و رسوم و نژاد گوناگون تشکیل یافته بود.

منبع:
تاریخ تمدن ایران

حسن پیرنیا (مشیرالدوله)

(فصل سوم/پایانی هخامنشیان)

حتما بخوانید:  سرگذشت یک ملت کهنسال: تاریخ ایران زمین
حتما بخوانید:  تاریخ ایران «قسمت چهارم»: امپراطوری جهانی پارس
این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید
نظر خود را بنویسید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها